نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار رشتة زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه محقّق اردبیلی
2 دانشجوی دورة دکتری رشتة زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه محقّق اردبیلی
چکیده
شاهنامه را به سه دورۀ اسطوره، پهلوانی و تاریخی تقسیم کردهاند. به همان اندازه که شخصیتهای پهلوانی و تاریخی، اسطورههایی نیمهواقعی ـ نیمهخیالیاند، ایران نیز در اکسیر شاهنامه تغییر ماهیت میدهد. نگاه فردوسی به وطن، نگاهی برخاسته از جهانبینی توحیدی و اندیشة «جهان وطنی» است. تبدیل هنرمندانۀ ایران محدود، به پلی برای رسیدن به حقیقیت نامحدود، حاصل امتزاج عقل و عشق، و بر گرفته از اعتدالِ حاکم بر فکر وی است. فردوسی اگر چه عاشق ایران است؛ حقّ «داد» را نگاه میدارد و گرفتار افراط و تفریط نمیشود. از اینرو ایرانی که ترسیم میکند؛ نه مانند اتوپیای فلاسفه و مدینۀ فاضلۀ عرفا مکانی تخیّلی و نه چون ایران ناسیونالیستها محدود و در انحصار نژاد پرستان است. وطن از نگاه فردوسی مقدّس است، امّا نه فقط به دلیل قداستِ خاک، بلکه به حرمت مظلومیّت ساکنان آن. این حقیقت موجب شده، تا در دنیایی که از نظر وی ارزش دل بستن ندارد؛ حفاظت از ارزشهای راستین، مقدّس باشد. وطن نیز به دلیل نقشی که در امنیّت و حفظ کرامت و شرافت انسان دارد؛ مورد توجّه فردوسی است. هدف مقالۀ حاضر اثبات این ادّعا است.
کلیدواژهها