نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
عضو هیأت علمی دانشگاه مازندران دانشکده حقوق و علوم سیاسی
چکیده
این مقاله به بررسی میزان توانایی نظریة چهارچوبسازی در تحلیل پویشهای قومی میپردازد. این چشمانداز نظری بر نقش عنصر فرهنگ و معنا در مطالعة پویشها و رفتارهای جمعی و کوشش کنشگران برای برساختن و گسترش دادن معناهایی نوین که متفاوت با وضع موجود و گفتمان مسلط است، تأکید مینماید. هدف محوری چهارچوبسازی تفسیری که طی مراحل مختلف صورت میگیرد، بسیج مخاطبان، تهییج ناظران و جلوگیری کردن از مخالفان جنبش در مقابل آن است.
دربارة پویشهای قومی میتوان گفت فرایند چهارچوبسازی، با ترسیم مرز بین درون و برون گروه، برجستهکردن موضوع رسالت تاریخی، و سیاسی نمودن مقولة قومیت و عناصر فرهنگی، برداشتها، تصورات، خواستهها و آرمانهای قومی را برمیسازد و معانی شناخته شده را به منظور بسیج هواخواهان و فعالان پویشهای قومی به کار میبرد.
کاربرد این نظریه در مبحث پویشهای قومی، با انتقاداتی نیز مواجه شده است؛ ازجمله اینکه چهارچوبسازی، سازهای نظری توصیفی است و از جهت تبیینی و تحلیلی چشماندازی ضعیف ارزیابی میگردد؛ علاوه بر آن، این فرایند مؤلفههای فرهنگی را از اصالت دور میکند و با سیاسی نمودن آنها از ویژگیهای نظریه فاصله میگیرد و در قامت یک طرح سیاسی برای سیاسی کردن قومیت درمیآید؛ چهارچوبسازی از مضامین نظریات بسیج منابع، انتخاب عقلانی و ساختار فرصت سیاسی بهرة فراوان میبرد؛ بدین ترتیب، واجد تکرارگویی و فاقد نوآوری ارزیابی میگردد؛ و سرانجام این نظریه با بزرگنمایی و سیاسی جلوه دادن تفاوتها و در حاشیه قرار دادن شباهتها نظریهای دارای خصلت تجزیگرایانه و ضعیف کنندة فرایند همگرایی و انسجام اجتماعی قلمداد میشود.
کلیدواژهها