نویسنده
دانشیار علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی
چکیده
به دنبال بروز بحران اقتصادی در اندونزی، مطالبات گروههای سیاسی ـ اجتماعی افزایش یافت. قومیت نیز موجبات طرح درخواستهای فراوان از خودمختاری محلی، فدرالیسم تا جدایی را در شرایط نوین این کشور فراهم ساخت، به نحوی که منطقه «تیمورشرقی» با حمایت سازمان ملل متحد و دیگر نهادهای منطقهای و بینالمللی از اندونزی جدا شد و در دیگر مناطق آن بهویژه آچه، ایریانجایا و ملوک نیز فرایند کم و بیش مشابهی در حال شکلگیری است که میتواند وحدت ملی این کشور را مخدوش سازد.
نویسنده با نگاهی به رویدادهای اخیر اندونزی، ریشه در این بحران را در دو سطح داخلی و خارجی پی میجوید. در سطح داخلی؛ ناهمگونی قومی، سیاستهای قومی رژیم سوهارتو و شرایط و پیامدهای دوران گذار و در سطح خارجی نیز تئوری توطئه، نقش جامعه بینالمللی و غرب و بحران اقتصادی را مورد توجه قرار میدهد.
این نوشتار با دستمایه قرار دادن عوامل ششگانه فوق بر وجه چندعلتی بحران یکپارچگی در اندونزی تأکید میورزد. درسهایی از بحران همبستگی ملی در اندونزی بخش پایانی این مقاله را تشکیل می دهد که ناظر بر جمعبندی یافتههایی است که راهبردهای تجویزی را در بطن خود دارد.